سلام به علی جون خودم و همه کسایی که خاطرات ما و پسرمون رو دنبال میکنن؛ صبح روز پنج شنبه 21 شهریور ماه سال 1392 تصمیم گرفتیم بریم نمایشگاه مادر و کودک اما چون جوش های بدنم بهتر نشده بودن گفتم کهه قبل رفتن یه زنگ به بیمارستان بزنم و سوال کنم که مشکلی نداشته باشه. کارشناسان اتاق زایمان بیمارستان خاتم بعد از تماس با دکترم بهم گفتن که خودم رو برسونم بیمارستان. من هم به مامان فاطمه خبر دادم و اون خودش رو سریع رسوند خونمون و با بابا وحید راهی بیمارستان شدیم (به خیال خام اینکه بعد از معاینه میریم نمایشگاه!) اونجا صدای قلب علی رو گوش دادن و چون شک داشتن به مانیتور آنلاین وصل کردن که نوار قلب لحظه ای علی رو نشون میداد. قلب پسرم خیلی نامنظم میزد. خ...