ادامه خرید سیسمونی
سلام پسر گلم
اول بگم که چون مامان فاطمه خیلی دوس داشت صدای قلبت رو بشنوه و یا تو سونوگرافی شکل ماهت رو ببینه، 5شنبه که داشتیم از خیابون رد میشدیم یه مرکز بهداشت دیدیم و رفتیم اونجا و صدای قلب قندعسلمو با مامان فاطمه گوش کردیم. مامان فاطمه هم مثه من خیلی خیلی ذوق کرد و هر دو شکر خدا رو کردیم که شما سالم هستی.
دیروز جمعه بود و من و مامان فاطمه و زهره تهرانی (دوست من) رفتیم عبدل آباد تا حالا که میدونیم نی نی پسره کمی خرید پسروونه کنیم. دوباره کلی لباس و پتو و قنداق فرنگی و سرویس غذا و قاشق و یه اسباب بازی مرفی قشنگ و .... خریدیم.
خدایا به جیب بابا رضا برکت و به جان مامان فاطمه قوت عنایت فرما.
من از طرف خودم و شما و بابا وحید دوم از اون ها و اول از خدا بسیار متشکرم.
راستی بابایی هنوز ماموریته اما هر روز بهمون زنگ میزنه و کلی از احوالات شما سوال میکنه. تازه امروز صبح بهم گفت که برای پسرش از ایرانشهر لباس هم خریده که امیدوارم زودتر بابایی برگرده و من اون لباس ها رو ببینم.
یه خبره دیگه: امشب جشن میلاد حضرت علی اصغر هست و هیئت مشکات به میزبانی دایی هادی در خانه مامان فاطمه اینا برگزار میشه. شام هم ساندویچ کوکو سبزی هست. نذر کردم ان شاالله سال دیگه صحیح و سالم تو بغل مامان و بابا باشی، برای بچه های هیئت شیرکاکائو بگیرم.
جای بابا وحید خالی...