قند عسلقند عسل، تا این لحظه: 10 سال و 7 ماه و 26 روز سن داره

قند عسل ما

اولین درد شدید و جدایی از بسکتبال بخاطر تو

بعد از با خبر شدن از وجود تو سر اولین تمرین بسکتبالمون دلم درد شدید گرفت و مجبور شدم باشگاه رو ترک کنم بعد که اومدم سر کارم حالم خوب شد، انگار خیلی تنبلی قند عسلم، حوصله ورزش نداری!!! بعد که رسیدم خونه برق رفته بود و امیرحسین رو بغل کردم بردم بالا، اصلا یادم نبود شما همراه مامانی و من نباید کار سنگین انجام دهم. امروز برام مشکل پیش اومد و درد زیادی داشتم که دکتر گفت بهتره استراحت کنی و برام 20 روز استراحت مطلق نوشت.  
7 بهمن 1391

آزمایش خون

امروز که رفتم سر کار به پزشک محل کارمون گفتم برام آزمایش خون بنویسه تا از وجود تو مطمئن شم بعد از کار رفتم آزمایشگاه گفتن دو ساعت دیگه برای جواب بیایید. به بابا وحید گفتم دو ساعت دیگه که از سر کار میای جوابش رو بگیر. تو این دو ساعت دل تو دلم نبود بقیش رو از زبان بابایی می شنویم: رفتم آزمایشگاه در میدان گرگان، به خانمه گفتم اومدم جواب آزمایشو بگیرم گفتش رسیدش رو بدید لطفا منم که رسید نداشتم اسم و شماره تلفنم رو گفتم تا مطمئن شد بابای بشه ام. بعد از ده دقیقه جواب رو دادن. اون خانمه یه چیزی هم گفت که نشنیدم و فقط پایین برگه یه لغت دیدم که نوشته بود : negative اومدم خونه اتفاقا خاله اینا مهمون مامان بزرگ اینا بودن البته قبل از آز...
26 دی 1391

هدیه ای از امام حسین

سلام قند عسلم تو هم مثه همه زندگیم یه هدیه بزرگ از جانب خدا هستی. امروز اولین نشونه از وجود تو همزمان با بیست و یکمین ماهگرد عقد من و بابایی معلوم شد. (بیبی چک مثبت) این روزا مامان بزرگ بابا بزرگ رفتن کربلا و من قبلا از مامان بزرگ خواسته بودم برامون از امام حسین یه قند عسل سالم و صالح بخواد. و امام حسین باز هم رو سر ما منت گذاشت و خیلی زود برام هدیه فرستاد. از امروز من و بابایی خیلی خیلی خوشحالیم و خدا رو شکر می کنیم.
25 دی 1391
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به قند عسل ما می باشد